روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب اخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست
نیزه بر باد نشستست و سپر یادت نیست
یادم هست ، یادت نیست !
خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبانه ، دربه در یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک ، کاش نگویی که خبر یادت نیست
یادم هست ، یادت نیست !
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه ، مگر یادت نیست؟
تو که خودسوزی هر شب پره را می فهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بی دل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
یادم هست ، یادت نیست !